#آخته_پارت_126


سپس با خنده ادامه داد.

- کاش یکی برا ما هم از این خرجا کنه!

خنده‌ای کم رنگ روی صورتم نشست و گفتم:

- اگه شانس داشتی پسر نمی‌شدی!

بلند خندید.

- اره والله راست گفتیا!

سپس باز مشغول بازی با گوشی‌اش شد. من هم بار دیگر سرم را پایین انداختم و با خود برنامه‌هایم را ردیف کردم. هنوز چیزی نگذشته بود که صدای فرزان خبر از آمدنش داد.

- لیلی!

نگاهم را به قامت بلند و ورزشکاری‌اش که در کت و شلواری شیک و گران‌قیمت کرم رنگ محصور شده بود دوختم. به،سمتم آمد و گفت:

- کجا بودی تو دختر؟! خیلی زنگ زدم ولی خاموش بود گوشیت دو هفته پیش ریحان گفت مریضی حتی دانشگاه هم والدینت مرخصی گرفتن ...


romangram.com | @romangram_com