#آخته_پارت_118
- بیخیال فقط کمی باعث خنده این سعید مشنگ و معصومهی تنبل شدم. خاطره میشه همش!
نگاهی به طرف پنجره انداخت سپس از جا بلند شد و به سمت پنجرهی اتاقم آمد.
نگاهم در چشمانش بود و با لحنی شرمنده گفتم:
- یعنی کامل بخشیدی؟!
رک و سریع گفت:
- اون که باید میبخشه من کیم که نبخشم!
سرم را کمی کج کردم و خیره به او گفتم:
- نفهمیدم الان بخشیدی یا نه؟!
سرش را پایین انداخت باز به گیج بودن من میخندید.
با لحنی مهربان همچون سیدمصطفی گفت.
romangram.com | @romangram_com