#آخته_پارت_103
بعد از اتمام تمرین ریحان کنارم آمد و گفت:
- لیلی بدون جفتک پرونی بگو جریان این مرگ و میر چیه؟
پوفی کردم و گفتم:
- میخواد بره سوریه!
با خنده گفت:
- اِ میخواد شربت شهادت بنوشه؟! ای وای لیلی هنو هیچ نشده بیوه شدی.
با خشم به سمتش برگشتم و گفتم:
- زهرمار! چرا الکی برای خودت میبافی.
- خب به من بگو اگه چیزی نیست چرا رسوندت؟ چرا اصلا راجع به رفتنش باید به تو که دو روزه دیده بگه؟ یا اصلا...
میان حرفشم رفتم و گفتم:
- ریحان چرت نگو!
romangram.com | @romangram_com