#آخرین_شعله_شمع_پارت_7
صدای هاله بود ، نخود آش! به سمتش برگشتم که با اون قیافه حق به جانب داشت ظرف و ظروفو وسط سفره می گذاشت.
-تو این دوره زمونه هر چی رنگارنگ تر باشی ، هر چی مصنوعی تر و لوکس تر به نظر بیای خاطرخواهت
بیشتره...مگه ندیدی خود پسرا هم دنبال قرتی بازی های دخترونه اند..ابرو بردارند و اپیلاسیون کنند ..اینا تازه شروع قرتی بازیشونه...
-همون بهتر بترشیم...
-نشد یه بار فک شما دخترا تکون بخوره اما صحبت ازدواج و خاک بر سری و پسرا نباشه...
هاله به سمت زندایی برگشت.
-اِ.مامان...خب مگه تو خلقت ما دخترا غیر از عشق و عاشقی و تولید مثل چیز دیگه ای هم مد نظر بوده ؟ نکنه بوده ما بی خبریم؟
توکا با دلخوری گفت:( راست میگه زندایی...وقتی یاد دردهای ماهیانه م می افتم که هر بار فقط و فقط به خاطر چرخه تولید نسل مجبورم تحمل کنم ، بیشتر به حرف هاله ایمان میارم...)
-شما جوجه های تازه زبون باز کرده چه می فهمید زن بودن و زن موندن و مادر شدن یعنی چی؟
-یعنی چی مامان؟
چشم غره ای به هاله رفت و رو به من گفت:( می تونی بیای جلوتر یا غذاتو بذارم تو سینی برات؟)
-نه نه اومدم...دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید...
-نوش جون...
هنوز لقمه اول را قورت نداده بودم که صدای ویبره گوشیم بلند شد.اینبار منو از جا نپروند اما بقیه را سکته داد.
-اَه..ترلان این ویبره رو خاموش کن .بذار همون آهنگشو بزنه بدبخت! قلبم اومد تو دهنم با این صدای ناجور!
سری تکون دادم و بی توجه به اعتراض هاله، گوشیو برداشتم...شماره را شناختم .نمی خواستم جواب بدم اما نگاه های کنجکاو هاله و توکا مجبورم کرد دکمه کال را بزنم
-بله؟
-علیک سلام
-سلام
-حالت چطوره ؟ درد نداری که؟
-نه .. ممنون...
-می خوام ببینمت...
می خواستم بگم تو که همین چند ساعت پیش منو دیدی اما نمی تونستم.باید وانمود می کردم یکی از دوستانمه.
-خیلی هم خوبه...باشه..
لحن تصنعی ام چندان باور پذیر نبود اما بهتر از هیچی بود...چشمهای توکا روی لبهام قفل بود و کوچکترین بی احتیاطی همه چیز رو بهم می ریخت..
-فردا عصر میام دیدنت
و گوشیو قطع کرد.
-کی بود؟
نگاهم رو صورت کنجکاو توکا نشست.
-یکی از همکارای موسسه بود ..می گفت فردا عصر میاد ملاقاتم...
و همزمان نگاهم با نگاه زندایی گره خورد و خیلی زود مطلبو گرفت.
-وای چه حیف شد...
-چطور زندایی جون؟
-با خودم قرار گذاشتم فردا عصر برم یه کم لباس برای خودم بخرم...چله زمستون داره میاد و من لباس گرم آبرو مند ندارم....
romangram.com | @romangram_com