#آخرین_شعله_شمع_پارت_173
-فکر کنم بهتره برید استراحت کنید...
-بله چشم...
-خدانگهدار
سری تکون دادم و بعد از اینکه سوار آسانسور شد، در رابستم.
-رفت؟
سرم به سمت توکا چرخید. رمقی برای جدل با توکا نداشتم..نه الان!
به سمت اتاق رفتم.
-اگه نمی گفتم نهار هم تشریف داشته باشید، دلش نمیومد بلند شه بره!
توجهی نکردم.
-بابا من باید بخوابم...اصلا بیدارم نکنید..
-باشه باباجون..
-کجا؟ من کلی حرف دارم باهات آبجی خانوم
باز هم توجهی نکردم و در اتاق را پشت سرم بستم.
به صفحه گوشیم نگاه کردم...روشن شده بود و کلمۀ رُند مزخرف ، خودنمایی می کرد.هنوز فرصت نکرده بودم به اسم و هویت حقیقی ش ، سیو کنم.
ناخوداگاه خمیازه ای کشیدم و آهسته از اتاق بیرون رفتم. به اتاق بابا سرکی کشیدم و وقتی حرکت منظم قفسه سینه ش را حس کردم، پاورچین از خونه خارج شدم.
به دیواره آسانسور تکیه دادم و چشمهامو بستم . از ساعت سه صبح بیدار بودم. پهلو به پهلو کردن و جک و جونور شمردن هم کمکی به خوابیدنم نکرده بود. و حالا بدون هیچ کاتالیزوری رسما در حال بیهوشی بودم...آی آی..بیهوشی نه دیگه...اونم الان!
به سمت ماشین رفتم. از پشت انعکاس نور خورشید و شیشه تار هم ، می تونستم اخمهای کیان را ببینم.
به محض اینکه در را باز کردم ، گفت:( دیشب خوب نخوابیدی؟)
متعجب خودم را میون صندلی جا کردم و در را بستم.
این بشر واقعا قدرت ذهن خوانی داشت؟!!! این بار اولش نبود!!!والا نبود!
بدون اینکه منتظر جوابم باشه ، استارت زد و اضافه کرد:( منم نتونستم بخوابم)
ابرویی بالا انداختم و با لحن عاریه ای ، شاداب گفتم:( اول سلام...دوم صبح عالی به خیر)
بی تفاوت نیم نگاهی انداخت و گفت:( سلام...چشماتو ببند...میریم آزمایشگاه مرکزی...این موقع صبح ، حداقل یک ساعتی تو راهیم...بخواب...)
بی دلیل مقاومت به خرج دادم:
-نه...نمی خوابم..
با تیزیِ سایه انداخته زیر همون ابروهای اخمو، نگاهم کرد.
-بخواب...نمی خوام موقع خون گرفتن ولو بشی!..
بعد با کنایه واضح و نیشداری اضافه کرد:
-تو قسمت خانوما، دیگه نه من هستم نه طلوعی!
اون حس دلنشین کرختی اول صبح به یکباره بخار شد و پوف!
صاف نشستم و با صدایی که به زحمت پایین نگه داشته بودم، گفتم:( منظورتون چیه؟)
لبخند نصفه ای زد و جواب داد:( چیه؟ باز گارد گرفتی؟؟..فکر کردم دیگه گارد گرفتنات یادت رفته!)
یک حرف بودار دیگه!
کاملا به سمتش چرخیدم و تند و بی ملاحظه گفتم:( فقط آدمهای ترسو با کنایه حرف می زنن...حرفی هست مردونه بزن..منظورتون چیه از این گارد و طلوعی و کوفت و زهرمار؟)
romangram.com | @romangram_com