#آخرین_شعله_شمع_پارت_123
نگاهم به سمت خاتون بالا اومد تا حرفم را تایید کنه.
-آره پسرم...بذار برای عموت یه جوشونده بیارم حالش جا بیاد...
-راستی سهیل جان بابا کجاست؟
-زنگ زد گفت شب نمیاد..حتما بازم رفته ویلای دوستش...
نگاهی به خاتون انداختم و دوباره رو به سهیل گفتم:( کدوم دوستش؟ می شناسی؟ ویلا رو بلدی کجاست؟)
-نمی دونم اسمش چیه....نه نمی دونم کجاست...ولی وقتی با مامانم حرفش می شد میرفت اونجا...انگار تو کرجه...
-باشه عمو جون..مرسی...برو عمو به درسهات برس...منم دارم میرم...
سری تکون داد و با لبخندی به جذابیت لبخندهای امیررفت.....آی امیر!! ...باورم نمی شد...مگه امکان داشت...بعد اینهمه سال ....
-خاتون شما می دونید اون ویلا کجاست
-نه به وَلایِ..
-باشه قسم نخور...
شقیقه های دردناکم را با هر دو دست فشار دادم و به خاتون منتظر گفتم:( من دارم میرم...)
-جوشونده برای حالتون..
-ممنون
وقتی سوار ماشین شدم مثل برق گرفته ها هنوز گنگ بودم هنوز نمی فهمیدم باید چیکار کنم...می ترسیدم ..از رویارویی با واقعیت بدتری هراس داشتم...از اینکه بهش زنگ بزنم و چیزی که نباید بشنوم را بشنوم...
گاهی یک جرقه می تونه یک برج را به آتش بکشه...جرقه های جوونی هم برج های آینده مون را به آتش می کشیدند....جوونی کردن به چه قیمتی؟..امیر...من جوون بودم..مثل خودت مثل سوده..مثل همه...اما نامرد نبودم...
صدای زنگ گوشیم تمام تنم را لرزوند.
-بله؟
-کی میای؟
اووف...همین...همین قسمت ماجرا ، همین قسمت، تابوت افکارم بود!
-مامان من امشب نمی تونم بیام...
-پس نه من ، نه تو!
-اگه اینقدر از پسرتون گذشتن براتون راحته، حرفی نیست بسم ا...
و گوشی را قطع کردم...امیر..اومده بودم دردم را با تو حل کنم ..اما ..تو !!...
ول کن نبود دوباره زنگ گوشی بلند شد....از خونه بود...یعنی..یعنی می شد ترلان باشه..می شد امیر شوخی کرده باشه...دانشجو که بودیم با شوخی هامون تا سر حد انفجار همدیگر را می چزوندیم..میشه باز هم جوونی کرده باشه.؟
-بله؟
-پسرم کجایی تو؟ ترلان کجاست؟ با همید؟گوشیشوجواب نمی ده
تنها آدمی که مستحق سلام کردن بود!
-سلام عمو جون..
-خدا منو ببخشه یادم رفت سلام کنم..نگرانم...دلشوره دارم...ترلان با توئه؟
به سقف ماشین نگاه کردم..چشمهامو بستم و نفس گرفتم...
-اره عموجون..با همیم...تو رستورانیم...گرسنه بودیم...الانم رفته دستهاشو بشوره...میایم خونه..شما بخواب...
-مگه مرغم که کله شب بخوابم!
-منظورم اینه که استراحت کنید
romangram.com | @romangram_com