#آخرین_شعله_شمع_پارت_118
-می خوام خوب شم به کمک تو
با وحشت ازتصادف احتمالی ، گفتم:( روبروتو نگاه کن!)
-حواسم هست
-نگه دارید لطفا
بر خلاف تصورم ایستاد.
-نمی خوای اشکهاتو پاک کنی؟
نگاهش به قدری غمگین بود که برای لحظه ای دلم سوخت..برای اینهمه غم و برای اینهمه سال پنهون کردنش!
-کجا داریم میریم؟
-کرج
-چه خبره اونجا؟قراره با من چیکار کنی؟ این کار آدم رباییه!!
ناگهان به سمتم خم شد. وحشت زده دستهامو به طرفش پرت کردم و ...
-آروم...کمربندت را می بندم
نفسم رها نشد هنوز گیر بود!!...
-خودم می بندم..خودم
-دارم می بندم
تقریبا جیغ زدم:( از من فاصله بگیر...خواهش می کنم....)
-تو واقعا برای اون مردک حیفی! تو اوج ترس و وحشت هم مواظب کلماتت هستی !
-منو بر گردونید خونه ...
-بر می گردیم ولی فردا صبح!
مُردم! خشک شدم !
-از بعدازظهر که فهمیدم باهم میاید خونه مون ، فکرم افتاد روی دور تند! همه چیز مهیاست...
دوباره به سمتم خم شد اما اینبار داشبورد را باز کرد.توی فیلمها زیاد دیده بودم اما باورم نمی شد که اینقدر از نزدیک حسش کنم...یک شیشه تیره کوچک و مقداری دستمال!!حتما اِتِر بود یا یه چیز دیگه با همون کارایی!
چرا من؟ چرا زندگی من؟ چرا قرار نمی گرفت این این دنیای کوچک دخترانه ام؟؟!!
-نه..نه...خواهش می کنم...نه...بذارید بیدار باشم..
-فکر می کردم تو این مدت به اندازه کافی باورم داشته باشی که اینقدر نترسی و اینقدر مقاومت نکنی
-دارم..دارم..باور دارم...نکنید اینکارو ..
-ترلان این تو نیستی که قراره آسیب ببینه پس خیالت راحت باشه
مهم نبود که اولین بار بود اسم کوچکم را با این آهنگ دلنشین از میون لبهای امیر کامروا می شنیدم ، مهم این بود که با اون همه فشار و استرس این دلنشینی را تشخیص دادم!!!
-آقای دکتر ....
نگاهی به آینه بغل کرد و آروم میون لاین کند رو کشید.
-جانم؟
نفسم را لحظه ای حبس کردم و دوباره رها کردم به طور معجزه آسایی چشمه اشکهام خشک شد.
-برام توضیح بدید! از شما بعیده مثل آدم رباها رفتار کنید آخه..
لبخندی زد؛ صمیمی و بی غل و غش!
romangram.com | @romangram_com