#آخرین_شعله_شمع_پارت_110
با ملایم ترین صدایی که تاحالا ازش شنیده بودم ، گفت:( همراه من بیا خونه دکتر! دو ساعت هر چی کدورت و اخم و قهر و کینه ست فراموش کن و با من باش...به اون کله کوچولو و اون ذهن تیزبینت احتیاج دارم...میای؟)
مگه می شد با چنین لحنی درخواستی بکنی و من قبول نکنم!! مگه می شد منو ببینی و من پسِت بزنم!!
سنت شکن لحظه تلخ من باشی و من بی طرف بگذرم؟؟
-باشه...
سری تکون داد و حتی برای تشکر هم لبخندی نزد!!
به سمت اتاق رفتیم. از دور سرکی کشیدم...فرح کیان رفته بود!..اوه ه ه ...
*********
-مامانم منو تحت فشار گذاشته که یا توکا و یا قطع رابطه با من
از صراحت جمله ش چنان غافلگیر شدم که از افکار خوشی که لب پنجره ماشین با تماشای تکاپوی مردم تجربه می کردم ، به بیرون و به فضای مکعبی اتاقک ماشینش پرت شدم.
-چی؟!!
-همون حرفهایی که به تو گفته!! چرا تعجب کردی؟
-به همین راحتی حاضره پسرش را کنار بگذاره؟!
-راحت که نیست...ولی راحت هم از حرفهاش نمی گذره...
-خب؟
-خب چی؟
به سمتش چرخیدم...
-ببینید دکتر کیان این موضوع مسخره فقط یه راه حل ساده داره....شما تشریفتون رو می برید خونه پدریتون یا ما سه نفر زحمتو کم می کنیم و میریم چهارتا خونه اونورتر! همین!
-قصدم لجبازی نیست ولی محاله از عمو هرمز بگذرم...
-آقا شما هر روز، روزی سی دفعه بیا به عموتون سر بزن ، اگه کسی گفت چرا!
-مسئله سر زدن نیست ترلان!
-پس قضیه چیه که شما هیچ جور کوتاه نمیاید؟
-حتی اگه این خونواده کوچیکی که دور هم جمع کردم هم، از هم بپاشه بازم مامانم توکا رو ول نمی کنه...
-شما مادر و پسر خیلی عجیبید!..هر دو بی دلیل رو بعضی مسائل پافشاری دارید!
-بعضی مسائل هست که نمی دونی
-اگه امکان داره بگید بدونم!
-علت اصرار من برای موندن پیش عمو یه اصرار حرفه ایه!..من و تخصصم به درد عمو می خوریم...شب نصفه شب....
خواستم بپرسم تخصصتون چیه، چیزی که خیلی پیشتر از اینها باید می دونستم ، که ادامه داد:( اصرار مامان هم ، کاملا زنانه ست با همون سماجت و با همون یکدندگی و به بهانه آینده روشن پسرش!)
-مطمئنید فقط همینه؟
-چیزی تو گذشته من هست که مادرم رو نگران می کنه....
-چی؟
ترمز دستی را کشید. به سمتم چرخید و آروم گفت:( پیاده شو!...شاید امیر بهتر از من بتونه برات تعریف کنه!)
تک تک شیارهای مغزم ، تمام پستی ها و بلندی های داخل جمجمه ام ، شمایلی شبیه علامت سوال اختیار کرده بودند و سلولهای زنده روحم فریاد چرا سر می دادند!!
*****
هومن
romangram.com | @romangram_com