#آخرین_پناه_پارت_46

همه سوتو جیغو هورا کشیدن.. رادین با چشمان متعجب داشت پناه رو نگاه میکرد پناه گفت:
- نمیدی؟؟؟
- چرا چرا؟؟ - په چرا انجور نگاه میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟
- هیچی...
پناه از نگاه گیج رادین خوشش اومد...همه بلند شدن وراه پایین اومدنو در پیش گرفتند رادین رو به پناه گفت:
- مگه امروز دانشگاه نداشتی؟؟؟
- چرا؟؟؟ پیچوندیمش...
- مگه جمعه نمیتونستین بیاین کوه...؟؟؟؟
- بیخیال رادین کیفش به همینه..
تویه رستوران دور میزهای چهار نفره نشستن پناهو رادینو نسیم وبردیا با یه میز دیگه که سامیارو سومیا با لعیا وسیروان نشسته .. با لرزیدن جیبش مبایلشو در اورد پدرش بود که داشت زنگ میزد منتظرموند تا تماسش قطع شه نسیم گفت:
- تا کی میخوای قهر باشی یادت رفته زندگیته... یهو چشمای رادین گرد شد وبه پناه دوخته شد..
- زندگیه بالاخره با هم حرف میزنیم همه چی عادی میشه دوباره...به قول تو زندگیه.. نمیشه به همین راحتی ازش گذشت هان؟؟... ولش کن شاید اصن امشب همه چیو تموم کردم...
سوال رادینو بردیا پرسید:
- رمزی حرف میزنید زندگی کیه هان هان ؟؟داشتیم پناه خانوم؟؟ نسیم تو دیگه چرا؟؟
پناهو نسیم زدند زیره خنده ونسیم بریده بریده گفت:
- چه منحرف ؟؟ بده باباش زندگیش باشه هان بابای شما برزخ دلیل بر این نیس که بابای بقیه هم اینجور باشه
آسودگی در چشمان رادین درخشید ..بردیا گل مصنوعی که در گلدان بودو در اورد وبه سمت نسیم پرت کرد:
- هزار دفعه... اسم بابای منو مسخره نکن "برزو"

romangram.com | @romangram_com