#آخرین_پناه_پارت_12

- تو کجابودی؟؟/
- رفته بودم جزو بگیرم/؟؟؟
- بعله - تو چرا تغییر کردی؟؟ - من ؟؟! - اره یه چیزیت تغییر نکرد همه به پناه نگریستن اروین گفت: - ورداشته لنز گذاشته - عه اره همونه چرا لنز گذاشتی؟؟ بخاطره همونه که چشات شده کاسه خون؟
- اون که به خاطر بی خوابیه پدرش پرسید: - اذیتت نمیکنه - نه شروین پرسید:
- بی خوابی؟؟؟
- اره نمایش داشتیم دیگه چهار بیدار شدم پنج همه ومن تو دانشگاه بودیم
- چهار صبح
- نه غروب الانم حتماً دارم بازی میکنم
- خب حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی جوری بیدار شدی من که 8 به زور بیدار میشم
- غروب؟؟ همه زدند زیر خنده وشروین با ناراحتی گفت: - نخیرم
که شدت خنده هم بیشتر شد جوری که خودشم خندید.. بعد از خوردن شام همه دور هم جمع شده بودند ودر مورد کار صحبت میکردن پناه سرش را روی دستش گذاشت واروم خوابید...
- ای وای عمودخترت غش کرد!!
با صدای شروین همه نگاه ها به سمت پناه دوخته شد..اردوان کنارش رفت وسرش را نوازش کرد:
- دختره گلم خوابش برده خانوم بلند شو بریم خونه
- نه کجا مگه میذارم برید پناه هم همین جا میخوابه اینجا رو خونه خودتون بدونید
- اخه دیگه دیروقته
با اینکه ساعت 11 شب بود ولی اقای صالحی با دلایلی که اورد نگذاشت که انها بروند واردوان پناه وبه اتاق خواب مهمان برد ..دوباره همه دور هم جمع شدند وبه ادامه گفتو گو پرداختند...ساعت 1 شب بود که ارش انها را راضی کرد تا شب را انجا بخوابند که پناه هم راحت بخوابه واین درخواست خیلی زود قبول شد..
***

romangram.com | @romangram_com