#آخرین_پناه_پارت_101

- برید برید ماشاا..زبون نیس که با نیش مار پیوندش زدند
- چرا توهین میکنید به خاطر موی سفیدتون چیزی بهت نمیگما
....
- دیدید گفتم ..اخر کارتون به مدیریت کشید
پناه لبخند تمسخر امیزی زدو گفت
- اقای امیر پور لطف کنید اینجا بایسید فکر کنم الان که پدرم از این در خارج شه با شما کار داشته باشن نه بچه ها
وهمه زدند زیره خنده..
- شما با این سنتون مَثَل زبان سرخ سر سبز میدهد بر بادو نشنیدید ولبخنده اش عمیق تر شد..
چقدر بهش تیکه انداخته بود احساس میکرد اونروزا روزای خوبی بودن ....حالا همون چند دیقه ای هم که تو دانشگاه میدیدو با اومدن تابستون از دست داده بود ..اشک سمجیو که به زور میخواست از چشمش خارج شه رو با نوک انگشت پس زد..
...امشب چه دیدنی شدی
باور نکردنی شدی
دستامو محکم تر بگیر
حالا که رفتنی شدی
امشب چه دیدنی شدی...
(دیدنی شدی از بابک جهان بخش)
حالا دیگه چیزی از اون سایه باغی نمونده بود...
پناه با لبخند رو به پدرش گفت:
- با اجازه پدرو مادرم...بله...

romangram.com | @romangram_com