#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_65
شنل کاملاجلوی دیدمو گرفته بود .با صدای آرامی گفتم :
ـ میشه شنلمو کمی بدم بالا
ـ شنل....آها اگه راحت نیستی بده بالا ...
شنلوکمی دادم بالا دریغ از یه گوشه چشم...منم چه انتظاری دارم اونم مثل من مجبور شده حق داره بی اهمیت باشه ...هنوز بدنم لرزش داشت بوی عطرش تو ماشین پیچیده بود باتمام وجود بوکشیدم با شنیدن صداش دوباره لرزیدم .
ـ سردته ؟
ـ ها...
ـ باز که اینجوری جوابمو دادی ..
وای خدا حالاچی بهش بگم ؟
ـ ببخشید هواسم نبود .
ـ اشکالی نداره ..پرسیدم سردته که می لرزی؟
ـ آره ....کمی
بدون حرف بخاری زیاد کرد .چه بی احساس حتی یه نگاه به من نداخت ..مثلا عروسم ها واقعا که بیشعوره ....
romangram.com | @romangram_com