#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_64
بعد از اینکه تاج وتور روی سرم فیکس شد .زن عمو گفت:
ـ واقعا ناز شدی ...
دوباره صدای گوشی زن عمو دلمو لرزوند.تشویش دلهره ترس....بدنم آشکارا می لرزید برای اینکه بتونم لرزش دستمو کنترل کنم دستامو تو هم قفل کردم
زن عمو:زودباشیدداماد آمد.میگه بیاد بالا ...
پول آرایشگاه ودادعلی که به مادرش بده .علی وقتی منو دید گفت:
ـ آبجی آیدا چه خوشدل شدی اگه بزرگ بودم خودم می گرلفتمت
همه زدن زیرخنده..بازبان شیرینش همهروخندوند
ووووی خداااانفسم بند آمده بود گلوم از شدت ترس خشک شده بود .شنل سفیدی روی سرم انداختم.از آرایشگاه زدیم بیرون پشت در آرایشگاه منتظر بود بادیدن من جلو آمدودسته گلی داددستم بادستای لرزان گل وگرفتم .
ـ سلام آماده ای
با صدایی که از ته چاه درمی آمد جواب دادم .
ـ سلام ..بله بریم .
خانواده ی عمو سوار پراید شان شدن من وآیدین هم سوار بنز مشکی رنگ آیدین شدیم .چون لبسهام سنگین بود نمی تونستم راحت سوار بشم آیدین رفته بود طرف در ماشین تازه متوجه حال من شد .آمد طرفم درو باز کرد پایین لباسمو جمع کرد سوار شدم خودشم ماشینو دور زد سوار شد..وراه افتاد .
romangram.com | @romangram_com