#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_63

صدای گوشی زن عمو بلند شد .
ـ الو بفرمایید ...بله آدرسو یادداشت کنید...
زن عمو به آرایشگرگفت :
ـ کارش تمام نشد داماد داره میاد ..
ـ چرا تمام شد عزیزم می تونی خودتو توآینه ببینی
ساغر باهیجان جلو آمد
ـ وای آیدا باورم نمی شه اینقد خوش آرایش باشی...
از روی صندلی بلند شدم نگاهی به خودم انداختم واقعا تغیر کرده بودم..به کمک ساغروزن عمو لباس عروسو پوشیدم چون از پشت با بند بسته می شدساغر مشغول بستنش شدبا صدای آرام گفتم:
ـ ساغر محکم .ببندش ..گره کوره بزن تا نتونه بازش کنه .
ساغر غش غش خندید
ـ خاک توسرخنگت ...می خوای باچندتاگره جلوشو بگیری؟خو...احمق جان قیچیش میکنه .
کلافه گفتم:خفه شو..توحالا صفت ببندش..

romangram.com | @romangram_com