#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_61
چی میگی براخودت من که دخترم دلم برات ضعف رفت چه برسه به اون که مرده تازشم از فرداشب شووووورت میشه گلم ..
با لج دستمو تو هوا تکون دادم
ـ ولم کن ساغر ....دیونم کردی ...بند پشتمو باز کن می خوام درش بیارم ..
همون موقع در باز شد عمو وزنعمو وارد شدن لبخند رو لب هردوشون بود این زن عموی مام یه چیزیش میشه ها....عمو جلو آمد پیشونیمو بوسید
ـ خیلی ناز شدی ناز دونه ی داداشم .روحت شاد داداش ببین دختر عروس شده .
با گفتن این حرف خودمو پرت کردم تو بغلش وزار زار اشک ریختم...
عمو محکم بغلم کرد.برای چند دقیقه فضای اتاق پرشدصدای گریه ی اهل خانه حتی زن عمو ...
شب تا صبح از دلشوره داشتم پس می افتادم .شروع یه زندگی جدید.با مردی اخمو..باکسی که فقط دوبار دیدمش ..کاش عجله ای در کار نبود تاکمی بهش عادت می کردم.به موهام چنگ زدم ..خدایا از فرداشب باید بااون زندگی کنم.
صبح با صدای زن عمو بیدار شدم
ـ پاشو دختر دیر میشه ..امروز خیلی کار داریم..پاشو برو حمام ..باید زود تر بریم آرایشگاه .اگه دیر آماده بشی آقا عصبانی میشه ها...
به سختی از جام پاشدم چشمام به خاطر بی خوابی وگریه می سوخت .با صدای ضعیف گفتم
ـ پریشب رفتم حمام ..
romangram.com | @romangram_com