#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_5
بامهربانی جواب داد .
ـ سلام دخترگلم خوبی بابا ؟
ـ خوبم خسته نباشید.
صدای گوش خراش مادر فولاد زره رو شنیدم
ـ مرد بیا شامتو بخور کم لوسش کن.
عمو سری تکان دادو گفت:
ـ از دست تو زن آمدم خانم .
عمو همیشه با من مهربان بود .بعد از شام ظرفارو شستم باید کمی درس بخوانم وارد اتاق شدم ساغر دست زیر چونش گذاشته بود با لبخند دلنشینی به فکر فرو رفته بود
ـ به چی فکر میکنی جیگرررر .؟
تکانی خورد باخنده گفت:
ـ چیزای خوب محمد ...ازدواج ....
با خنده گفتم:ـ خدا بیامرز شدی رفت....عاشقی بد دردیه ...
romangram.com | @romangram_com