#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_46
بعد از آزمایش چیزی خورده؟
آیدین:به زور کمی آبمیوه وکیک خورد صبحم حالش بد شد ..
محسن:ضعف داره بهتری ببریش یه غذای حسابی بهش بدی به نظرم کم خونه ...
آیدین سرشو تکان داد .
ـ باشه پس چند نفرو بفرست خریدارو بزارن توماشین...تامنم به این خانوم کوچولو برسم.
درضمن حساب ما چقدر میشه؟
محسن سرشو کج کرد وباخنده گفت :
ـ داشتیم داداش؟فعلا حالا این خانومو دریاب .حساب ما دیر نمشه .
شکلات تخته ایی از کشو میزش دررآوردگرفت جلوم وگفت:
فعلا اینو بخور تا کمی بهتر شی..
سرمو از بغل آیدین بیرون کشیدم.آیدین هم دستشو از دور شونه هام برداشت ...شکلاتو از محسن گرفت .باز کردوداد دستم.برای اینکه حالم بهتر بشه گرفتم وخوردم بعد از محسن خداحافظی کردیم ...چند نفر هم خریدهارو تا ماشین آوردن آیدین بادست ودلبازی انعام خوبی بهشون داد.
به ساعت دستم نگاه انداختم .ساعت 1بود آیدین ماشینو از پارک در آوردوحرکت کرد نمی خواستم دوباره باهاش درگیر بشم .با صدای آرام گفتم:
romangram.com | @romangram_com