#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_44
ـ چیه زبان شصت متریدو موش خرده.؟
از حرفش ناراحت شدم چرا جلوی دوستش غرورمو می شکنه...قلبم لرزید ..نه شکست دوباره بغض راه گلومو گرفت ...سرمو پایین انداختم قطره اشکم افتاد زمین ...
دوباره گفت:
ـ لال شدی ؟ خریدات تمام شد.؟
باصدای بغض دارجواب دادم .
ـ از اولم خریدی نداشتم .
نمی خواستم اشکامو ببینه سرمو بلند نکردم..
دوستش گفت:
ـ آیدین داری اذیتش می کنی گناه داره ...
آیدین دستی توصورتش کشید.با کلافه گی گفت:
ـ آی خدا عجب گیری کردم...
اشکامو باپشت دست کنار زدم .
romangram.com | @romangram_com