#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_39
ـ نگران پولش نباش فقط انتخاب کن
با اینکه گفت همه چیز می تونم بگیرم ولی باز خجالت کشیدم هاج واج به لباسهایی نگاه می کرد که قیمتش .خیلی زیاد بود .وقتی تردید من ودید راه افتاد .چند تا مانتوبرداشت.. انداخت رودستش بعد به اتاق پرو اشاره کرد.
ـ برو داخل یکی یکی بپوش بیابیرون من ببینم .
چه پرو خودش انتخاب میکنه .مگه من مانکنم میگه بیاببینم مثل اینکه من می خوام اینارو بپوشم ها...مردتیکه ی غول بیابونی ...خدایش هیکلش حرف نداشت ..ولی من از لجم تو دلم مدام فوش نثارش می کردم..به ناچار رفتم داخل اتاق ..
اولین مانتو ...مانتو صورتی یقه آمریکایی از کمر کمی گشاد می شد ...وای چه ...قشنگه...چقدر بهم می آمد ...کاش بزاره اینو بیارم ...ولی چندمانتوی دیگه ام دستشه ...پرو می خواد خودش انتخاب کنه ..انگار بچه ی دوسالم...دستی روی صورتم کشیدم .در اتاقو باز کردم دوستشم پیشش بود .وای خدا این چرا آمده اینجا ..خیلی عادی گفت:
ـ بیا بیرون ببینم .
پوفی کردم رفتم بیرون ...کمی براندازم کرد .مانتو زیتونیی داد دستم .
ـ برو اینو ببپوش ...
با حرس مانتو گرفتم ...مگه من بچه دوسالم ....اینو بپوش اون بپوش ...بعد از پوشیدن رفتم بیرون ...با دوستش مشغول خندیدن بود ...ای مردشورتو ببرن چرا برای من نمی خندی
...نگا نگا ...چقدم قشنگ می خنده وای کنار لبش چال میشه ...متوجه من شد خندشو قورت دادو گفت :
ـ بچرخ ببینم .
چرخیدم
romangram.com | @romangram_com