#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_33

ـ بازومو گرفت به چشمام خیره شد .سرشو به طرفین تکان داد ..
ـ کجا می خوای بری .؟
بازوم درد گرفته بود
ـ آییی ولم کن بازوم وخرد کردی.
حالم بدتر شده بود ...جلوی چشمم تار شد .بدنم بی حس شدو افتادم تو بغلش ...برای اینکه نقش بر زمین نشم سریع دستشو دو کمرم حلقه کرد .
ـ آیدا ...چت شد؟ آیدا ...
دستشو برد زیر زانوم مثل پر کاهی منو بلند کرد .گذاشت تو ماشین ...ازاینکه انقدر ضعیف بودم از خودم بدم آمد .. خودشم سوار شد به طرف چرخید .آبمیورو جلوی دهنم گرفت با لحن آرام تری گفت :
ـ آیدا ...یزره بخور ببین حالت بدشد...لج نکن...
برای اینکه حالم بهتر بشه خوردم بعدکمی کیک خوردم .کمی حالم بهتر شد .
آب میوه ی خودشم خورد...به من نگاه کرد با صدای آرام گفت:
ـ بهتر شدی ؟
ـ اهم...

romangram.com | @romangram_com