#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_32

ـ بیابخور تا حالت بهتر بشه
بااینکه دلم ضعف میرفت بابغض گفتم:
ممنون میل ندارم ..
بازاخمو شد ..
دختر عجب پرویی هستی داری میمیری میگی میل ندارم .بگیر بخور خیلی کار داریم باید زود سرحال شی ..
از حرفش ناراحت شدم اینم از راه نرسیده به من دستور می ده هر کاری کردم نتونستم جلوی بغضی که داشت گلوم وفشارمی داد بگیرم باگریه گفتم.
ـ من پرو نیستم ...اگه فکر می کنی پروم چرا ولم نمی کنی چرا همتون به من گیر میدین سرم غر میزنید ...چون یتیمم؟ اون از عموم که به خواطر اینکه اخراج نشه منو وادار به ازدواج کرده ...اون از زن عموم که مثل یه خدمت کار با من رفتار می کنه حتی حقوق بابامو به من نمی ده تازه به من میگه نون خور اضافی ...اصلا ...اصلا می رم گم می شم ...دیگم خونه ی ... هه...هه..عمو نمی رم توام برو دنبال کس دیگه ..
.تمام مدت فقط با چشمای گشاد شده نگام کرد ...سرم از شدت در داشت می ترکید.درو باز کردم پریدم پایین هنوز چندقدم دور نشده بودم که دستم از پشت کشیده شد .
با دندونای به هم فشرده وصدا محکم گفت:
ـ داری کجا میری ؟ بیا سوار شو
سعی کردم ستامو از تو دستش بکشم بیرون ولی موفق نشدم .حاله ای از اشک دیدمو تار کرده بود .با صدای خش دار گفتم :
ـ ولم کن میخوام برم ..

romangram.com | @romangram_com