#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_24
آقای امینی:خوب فرداآزمایش پنجشنبه به امید خدا عقد و عروسی...
باز رفتم تو هپروت آرنج زن عمو رفت تو پهلوم نا خداگاه بلند گفتم :
ـ آیــــــی
وای ضایع شدم ...زن عمو با اخم گفت :
ـ حواست کجاست دختر؟
آقای امینی با لبخند گفت:دخترم...آقا آیدین می خوان باشما خصوصی صحبت کنند .
آیدین دیگه کیه ؟واااای اسمش آیدینه چقدر خنگم حول شدم گفتم :
ـ بامن چرااااا؟
همه زدن زیر خنده حتی آقای اخمو ...وای باز سوتی دادم ..
زن عمو روبه آقای امینی گفت:
ـ بله حتما ببخشید دخترمون حول شد بفرماید داخل اتاق
سرش وآورد نزدیک گوشم...
romangram.com | @romangram_com