#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_19

ابروهای خوش فرمشو تو هم کر یه جوری نگام کرد که می خواستم خودمو خیس کنم..
ـ اگه یه بار دیگه از این کارا بکنی خودم حالتو جا میارم حالا برو پایین
داد زدم :اصلا به شما چه ربطی داره که دخالت می کنید؟
وای خدا حالا با اخمش دارم میزنه ...اخمووووو
..جواب داد به زودی می فهمی تو به یه تربیت درستو حسابی نیاز داری
از ماشین پیاده شدم گفتم :
ـ برو گمشووووگنده تر از توام نتونسته
در ماشین خوشکلشو محکم کوبیدم با سرعت باد دویدم پسره پرو فکر کرده حالا آمده خواستگاری دختر عموم فکر کرده پسر خاله شده...ولی خداییش خیلی ازش ترسیم اگه چیزی به عمو بگه چی ...دوروز از اون ماجرا گذشت در جواب دوستای فضول کنجکاوم گفتم:از آشناهی دورمونه بین مسیر سربه زیر راه میرفتم می ترسیدم دوباره عین عجل معلق پیداش بشه
بعد از صرف شام با ساغر ظرفارو شستیم می خواستم برای مطالعه درسام برم اتاقم عمو صدام زد
ـ آیداجان دخترم بیا کارت دارم ..
وای دلم هوری ریخت دستام یخ کرد.نکنه به عمو گفته:وای آیدا گاوت دو قولو زاید ....عوضی گفت :به عمو چیزی نمیگه .با ترس رفتم جلو
ـ بله عمو جان کاری دارید ..؟

romangram.com | @romangram_com