#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_18

با تعجب نگام کرد .
ـمی رسونمتون در خونه
هول شدم با التماس گفتم :
ـ نه تورو خدا اگه زن عموم ببینه بی چارم می کنه .نه اصلامنو می کشه.
نیش خندی زد
ـ هه.....ازش می ترسی
با سر به علامت بله جواب دادم بعد گفتم :
ـ خواهش می کنم به عمو چیزی نگید اگه زن عمو بفهمه کارم ساختس
ماشین وکنار خیابان پارک کرد با خنده که بی شباهت به پوز خند نبود گفت :
ـ توکه اینقدر می ترسی چرا تو خیابان دعوا می کنی؟
این دیگه داره پرو میشه .....باصدای بلند گفتم:
ـ اونا مدام مزاحم ما میشن....اصلا خوب کردم ..اگه بازم بیان دوباره باهاشون درگیر میشم ...

romangram.com | @romangram_com