#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_17

آب گلومو به سختی قورت دادم با هزار ترسو لرز سوار شدم.....وااااای بوی عطرش آدمو دیوانه می کنه ....کمی جابجا شدم چه صندلی راحتی داره ،متوجه سنگینی نگاهش شدم جرات نداشتم سرمو بالا بگیرم .از کنار چشم نگاهش کردم ماشینو روشن کردو راه افتادسکوت فضای ماشینو پر کرده بود خودمو کاملا جمع کرده بودم زیر چشم دیدش زدم شلوار جین سورمه ای بایه کت اسپرت کبریتی لباسشو خوب ندیدم ...سکوت و شکست
ـ در شان یه دختر نیست مثل لاتای توی خیابون با مردم کتک کاری کنه
چیــی ....این چی گفت:الان به من میگه لات ؟..شیطونه می گه با جفت پا برم تو دهنش گستاخ شدم وگفتم:
ـ خوواونا مزاحم شدن چکار کنم .
دندرو عوض کرد
ـ ولی کار شما درست نبود یه لحظه فکرنکردی اونا مردن ممکنه بلایی سرتون بیارن
ملتمسانه گفتم:
ـ میشه به عموم چیزی نگید .باور کنید همیشه مزاحم میشن نمی خوام فکر کنن ازشون ترسیدیم ...
ـ نگران نباش چیزی نمی گم ولی شما هم از این به بعد به رفتارشون بی توجه باش.
جوابی ندادم
اونم زیر چشمی نگاهش بین من جاده ی پیش روش بود..رسیدیم محله ی خودمون با عجله گفتم:
ـ ممنون همینجاپیاده میشم...

romangram.com | @romangram_com