#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_16

بلاخره پیروز شدم نقش بر زمین شد.دوستش آمد جلو متوجه شدم کسی از پشت یقشو گرفت وپرتش کرد اونطرف.شوکه شده بود م ....وای خدایا این اینجا چکار می کنه سرجام میخ کوب شده بودم .چند مشت ولقد بهش زد با خشم گفت:
ـ کثافت چرا مزاحم میشی ؟اگه یدفعه دیگه سر راهشون سبز بشید نابودتون میکنم .
دادزد......فهمیدیـــــد.؟
پسره با سر جواب داد .باهم پا به فرار گذاشتن ...از ترس سریع مغنه امو درست کردمو صاف استادم.وای چه اخمی ازش میترسم .چرا بدنم میلرزه،با اخم روبروم ایستاد.
ـ خانوم کریمی......می رسونمتون..
وای خدا قلبم ریخت..کیفمو رو شونه ام مرتب کردم سرممو انداختم پایین باصدای لرزان گفتم:
ـممنون خودم می رم.....
با صدای بلندتر گفت :
ـ حرف نباشه راه بیفتید...
وای خدا قلبم آمد تو دهنم....اگه نرم حتما به عمو میگه،دوستام باتعجب پرسیدن کیه ؟که جواب ندادم با دست اشاره دادم ساکت باشن مثل جوجه دنبالش راه افتادرفت طرف ماشینش درجلوبازکردوای فکم افتاد روزمین چه ماشییین خوشکلیییی.....باز باهمون لحن عصبانی گفت :
ـ سوار شید .
.ای مرض سوارشیدوزهرمارهمش تودلم غر می زدم

romangram.com | @romangram_com