#آیدا_و_مرد_مغرور_پارت_15

ـ مثل اینکه باز تنش می خواره عوضی......این دفعه حالشو جا میارم
باترس دستمو کشید .
ـ وای تورو خدا بیا زود بریم تا بهمون نرسیدن .
هنوز حرفش تموم نشده بودکه سر راحمون سبز شدن
ـ به به ســـــلام خانومای زیبا
سارابا عصبانیت غرید
ـ بروگمشو چند بار بگیم مزاحم نشو......دست از سرمون بردار.
پسره ی پرو با لبخند چندشی جلو آمد رخ به رخ سارا شد.
ـ عشقم من عاشقتم چرا ok نمیدی؟
نه فایده نداره باید حسابی ادبش کنم.می خواست دست سارارو بگیره که رفتم جلو با پا زدم کنار گردنش از اینکه تکواندوکار بودم ومی تونستم ادبش کنم راضی بودم.
ـ مگه نگفتم مزاحم نشوکثافت...
خون کنار لبشو پاک کرد با خشم آمد طرفم .دوستاشم فقط زر زر میکردن درگیری بالا گرفت .اون می زد من میزدم .نامرد انگار نه انگار من دخترم خدایی دردم می گرفت.

romangram.com | @romangram_com