#آغوش_سرد_پارت_65


- «نگران نباش رضا، همه چیز درست می شود فراموش کردی من با تمام وجودم تو را می خواهم.» برقی در چشمانش درخشید و گفت: «خدا می داند که چقدر دوستت دارم.»

- «پس اخمهایت را باز کن چرا که دوست ندارم در شب تولدت اخمو و کسل باشی.» متعجبانه گفت: «تولد من! »

- «بله تولد تو.» دستش را گرفتم و گفتم: «بلند شو رضا که فکر کنم کیک توی یخچال آب شد.» با هم به آشپزخانه رفتیم او را به روی صندلی نشاندم و از یخچال کیک تولدش را درآوردم.

با دیدن کیک گفت: «شیدا واقعاً شرمنده ام کردی.» کنارش نشستم و گفتم: «این هم چاقو. تولدت هم مبارک.» با لبخند گفت: «نمی دانم چه بگویم.» با خنده گفتم: «لازم نیست چیزی بگویی کیکت را ببر.» با گفتن «چشم» کیک را برید. اولین تکه آن را به دهان من گذاشت و بعد تکه ای برای خود برید. در همان حال گفت: «عجب کیکی!»

بلند شدم و به اتاق رفتم. هدیه ای را که گرفته بودم برداشتم و پیش او برگشتم با دیدن هدیه دست از کیک کشید و گفت: «این هم مال من است؟!»

- «قابل تو را ندارد امیدوارم بپسندی.»

هدیه را گرفت و گفت: «ممنونم شیدا واقعاً توقع نداشتم.» وقتی آن را گشود چشمش به لباس زمستانی شکلاتی افتاد لباس را جلوی خودش گرفت و گفت: «ممنونم شیدا واقعاً سلیقه ات حرف نداره.» و بعد با نگاه پر مهری گفت: «تو نیازم را برطرف کردی هم نیاز مالی و هم نیاز عاطفی.» خوشحال از خوشحالی او تا دیروقت بیدار بودیم و دو نفری تولد او را جشن گرفتیم. با تولد فرزند بیتا من هم خبر بارداریم را اول به رضا و بعد هم به بقیه گفتم. فرزند بیتا در یکی از روزهای اسفندماه متولد شد. یک دختر همان که بیتا می خواست و علی هنوز مجرد مانده بود. دخترهایی که اطرافیان برای او پیدا می کردند هیچ کدام را نمی پسندید و رفته رفته تمایل به تشکیل خانواده را از دست می داد.

اوایل خودم به راحتی از پس کارها بر می آمدم ولی رفته رفته کوچکترین کارها برایم مشکل می شد و رضا از زماین که به منزل برمی گشت یاری ام می داد و بیشتر از خودم نگرانم بود و مراقبتم می کرد. وقتی او به خانه برمی گشت در دستش چیزی بود هر بار چیزی می گرفت. یک بار عروسک . یک بار پیراهن دخترانه، یک بار النگو و تمام چیزهایی که می خرید دخترانه بود. به طوری که تعجبم را برانگیخت و گفتم: «رضا تو رچا مرتباً وسایل دخترانه می خری مگر قرار است فرزند ما دختر باشد؟! »با خنده گفت:

- «من دختر می خواهم یک دختر ناز مثل مامانش.»

romangram.com | @romangram_com