رمان آغوش سرد

#آغوش_سرد_پارت_23


- «به کی فکر می کردی؟»

با خنده به سمتم چرخید. دستش را زیر سرش گذاشت و گفت: «تو فکر می کنی به کی فکر می کردم»

شانه هایم را بالا انداختم و گفتم: «چه می دانم. من که توی فکر تو نیستم.»

بلند شد و نشست. اما لحن کلامت نشان می داد یک فکرهایی کرده ای.

- «خوب راستش من به هر کی که فکر تو را به خودش مشغول کند حسادت می کنم مخصوصاً که....»

دستم را گرفت و گفت: «مخصوصاً که چی؟»

- «مخصوصاً که آن فرد خانم باشد.»

با صدایی بلند خندید و گفت: «عجب تفاهمی. من هم همین حس را نسبت به تو و افکارت دارم. اما عزیز دلم من به یک خانم فکر نمی کردم. هیچ وقت به خانمی غیر از تو فکر نمی کنم این را خودت بهتر از هر کسی می دانی.»

- «می دانم می خواستم کمی شوخی کرده باشم حالا بگو به چی فکر می کردی؟»

romangram.com | @romangram_com