رمان آقای دیوانه و دلبر

#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_9


دلاراااا توباز رفتی تو افق میگم توضیح بده

_کشتی منو

ترانه مثله بلبل داشت جیک جیک میکرد،این حسن پورم مثله وزغ زل زده بش حالا اینا هیچی این کرامتی(یکی ازپسرای خرپول وصدالبته تیتیش مامانی دانشگاه)چرا زل زده به من شیطونه میگه برم چشاشو درارمااااا

کنفرانس ترانه که تموم شد همه به تبعیت از من کلی براش دست زدن

حسن پورم یه لبخند ملیح زدو بهش گفت:مثله همیشه عالی بود خانم ایزدی

ترترم مثلا تریپ خجالت برداشت کلشو انداخت پایینو گفت:مرسی استاد

یهو یلدا یکی از رومخترین دخترای کلاس با اون صدای تودماغیش گف:سلامتی همه چای شیرینا بعدم به حرف بیمزه ی خودش خندید

سرمو چرخوندم به سمت یلداو دوستای مسخره تر از خودشو با یه لحن فوق العاده تحقیر امیز گفتم :یلداجون شما سهلیتو بپا از دست نره یهو کلاس رفت رو هوا اخیش دلم خنک شداخه دوست پسرش،سهیل مردانیه یکی ازپسرای دانشگاه که چندوقت پیش عکسش با یکی از دوستای صمیمی یلداتو دانشگاه پخش شد از اون به بعدم هرکی میخواد یلدارو بچزونه اسم سهیلو میاره اخه بدبخت کلی کلاس میذاشت که سهیل چقدر دوسش داره

کلاس که تموم شد ترانه یکی زد رو شونمو گفت:عاشقتم که همیشه هواموداری

_خخخخخ منو داری غم نداری رفیق

کلاسات تموم شد؟

_اره میرم خونه تومیای؟

نه بابا میدونی که الان باید برم شرکت شب میبنمت فعلا

_فعلا

romangram.com | @romangram_com