#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_8
قیافمو تو هم کردمو گفتم:عوووق ترتر نمیری تو فازا حوصله آه ونالتو ندارم
خیلی بیشعوری
خندیدمو با یه لحن فوق العاده چندش ادامه دادم:میدونم عشقم بقیه صفاتمو بگو
یه نگاه برزخی بم انداخت و پاشد
نخیرتو ادم نمیشی من میرم خونه بخوابم
_اکی برو تا الانم زیادی موندی
ترانه که رفت ذهنم رفت سراغ هلو امروزیه ،چقدر عجیب بود،انگار داشت یه کاریو برخلاف میلش انجام میداد از صورتش چشماش خیلی قشنگ تو ذهنم مونده بودیه آبیه خیلی خوشرنگ همیشه دلم میخواست چشمام آبی باشه ولی خب نشده بود دیگه هیچوقتم از لنزو اینا استفاده نکردم اخه چشمای قهوه ای خودمو ترجیح میدادم به لنز
روتختم دراز کشیدمو گوشیمو که تازه ازتعمیر گرفته بودم از شارژ کشیدمو انقدر تو اینستاو تلگرام ول چرخیدم که نفهمیدم کی خوابم برد
_حالا نمیشه شما امروز چای شیرینی نکنیدو کنفرانس ندید
ترتر:نخیر نمیشه ،انقدم غرنزن توضیح بده
ای توروحت حسن پور ،ترانه خانم باز میخواست واس مسعودجونشون خودشیرینی کننو درسو کنفرانس بدن من موندم این حسن پور چی داره که این کلنگ عاشقش شده
صدای درونم:نامردنباش دلارا
خب حالا باادب و جنتلمنه که باشه دلیل نمیشه عاشقش شد(قشنگ داشتم زر میزدم چون حسن پور با همین با ادب بودنش دل نصف بیشتردخترا دانشگاهمون رو برده)
romangram.com | @romangram_com