#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_7
بابام که همون موقع از پله ها اومد،پایین گفت
_دخترم بزار بشینه حالش خوب نیس
لبولوچه امو اویزون کردم و گفتم:سلااام بابا،شمام رفتید تو انجمن حمایت از ترانه
بابام خندیدو گفت
سلام، دختربابا از کی حسود شده
ترانه:سلام عموجون ،اجازه بدید منم کمک کنم
مامانم که داشت پارچ و میزاشت رو میزگفت:،نه ترانه جان توبرو بی زحمت دارا رو صدا کن از توی حال ،دلارا هست اینجا
بعله دیگ دلارانقش کوزت و داره اینجا هی خدا
بعده شام با ترتر رفتیم تو اتاقم و مثله همیشه کلی غیبت اینواونو کردیم
ترتر:وای راستی حالا من فردا چجوری با این وضع بیام دانشگاه
ابروهامو انداختم بالا و گفتم:عزیزم منظورت اینه که فردا چجوری با این وضع بری واسه استاد حسن پور شیرین کاری کنی؟
خیلی نکبتی دلارایه روزم که من میخوام اسم مسعود(استاد،حسن پور)و نیارم تو نذار
خندیدمو گفتم:مگه دروغ میگم عاشق دلخسته
ترانه یه آهی کشید که انگاربچه های نداشتش مردن و گفت:چه فایده وقتی اون اصلا نگام نمیکنه
romangram.com | @romangram_com