#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_87
تویه اتاق 20متری بودیم و سه تا میز که یکیش مال من بود یکیش مال هانیه یکیشم مال ترنم
هردوتاشونم مثل خودم لیسانس حسابداری بودن ولی من با هانیه بیشترجور شده بودم ترنم یه جوری بود یکم خودشو میگرفت منم زیاد کاری به کارش نداشتم
از امروز ساعت8 که اومده بودم کارخونه دوبار دانیالو دیده بودم که البته هر دوبارشم مثل کارمندو رییس رفتار کردیم چون قرار بود کسی از دوستیمون چیزی نفهمه
یکم دیگه به این ترازنامه ور رفتم تا بلاخره تراز شد یه پوف از سر اسودگی زدمو ساعتو نگاه کردم وقتی دیدم ساعت 5ده کمه سیستمو خاموش کردمو کیفمو برداشتم و از بچه ها خداحافظی کردم و از اتاق رفتم بیرون
توی راه رو بودمو داشتم دنبال گوشیم میگشتم تو کیفم که محکم خوردم به یکیو گوشیمو که تازه از تو کیفم دراورده بودم افتاد زمینو دل و رودش ریخت بیرون یه اه بلند کشیدموخم شدمو گوشی بدبختمو از رو زمین برداشتم که صدای مزخرف اون یاروعرو شنیدم البته صداش خوب بودا ولی تو اون لحظه واسه ی من مزخرف بود
مثل اینکه همیشه ما باید اینجوری همو ببینیم
یکم که به قیافش نگاه کردم یادم اومد که این لندهور کیه اخمامو کردم توهمو بهش گفتم: و البته هردفعه هم یه خسارتی به من وارد میشه
یه لبخند یه وری زدو گفت: مقصرشم هردفعه خودتونید
_ببخشید این دفعه دیگه چه تقصیری داشتم؟لابد باید تو راه روهم فاصله ی ایمنی رو رعایت میکردم؟
چیزی نگفت و زل زد بهم منم بیشتر اخمامو کردم توهم و یه قدم رفتم عقب تا این حرکتمو دید یه پوزخند زدو بلندگفت:دانیال
ها؟ الان قیافه ی من خیلی شبیه دانیاله؟دقت که کردم دیدم داره پشت سرمو نگاه میکنه سرمو برگردوندمو پشتمو نگاه کرد که با دو جفت چشم خشمگین مواجه شدم
خب یه جفتش که ابی بودو مال دانیال ولی اون یکی قهوه ای بودومال ترنم واقعا تعجب کرده بودم چشونه اینا همونطور که متعجب به دانیال و ترنم خیره شده بودم این پسره از کنارم رد شدورفت سمتشون وقتی رسید بهشون ترنم با حرص مشهودی بهش سلام کرد بعدشم یه چشم غره بهم رفت و رفت تواتاق
وا دیوانه چته
اونجا بیشتر بودنو جایز ندونستمو با عصبانیت لاشه ی گوشیمو گذاشتم تو کیفمورفتم سمت اسانسور
romangram.com | @romangram_com