#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_82


با دو رفتم سمتشو دره ماشینو باز کردم و نشستم رو صندلیه جلوبا یه لبخند گلو گلشاد به دانیال سلام کردم ولی اون فقط سرشو تکون دادو بدون حرف به رانندگیش ادامه داد

همینجوری داشت تو خیابونا ویراژمیدادو صدای پخشم تا اخر برده بود بالا که من دیگه صبرم تموم شدو پخشو خاموش کردمو با خشم زل زدم بهش سنگینی نگاهمو که حس کرد یه اه از سر کلافگی کشید و ماشینو یه گوشه از خیابون رباط نگه داشت

_خب؟

باز هیچی نگفت که دیگه از دستش حرصی شدمو با جیغ بش گفتم :منو از خونه کشوندی بیرون که خیابونا رو بهم نشون بدی یا پز ماشینتو بهم بدی؟

چشماشو رو هم فشار دادو گفت :دلارا یه چیزایی هست که تو نمیدونی که البته این ندونستن برات بهتره فقط اینو بدون که تو نباید پاتو بزاری توی اون کارخونه

_میدونی که تا دلیل موجه نشنوم به حرفت گوش نمیکنم

توی اون کارخونه ادمای درستی رفت وآمد نمیکنند

ابروهامو انداختم بالا و گفتم :منظورت چیه؟مثلا چه آدمایی؟

جوابمو نداد که دوباره جیغ زدم: دانیال با توام

با تعجب بهم نگته کرد وگفت:چرا انقدر امروز جیغ میزنی

لبمو گزیدم و گفتم : خب جواب درست حسابی بهم نمیدی

شاهرخ و که یادته؟

سرموکه به معنی اره تکون دادم ادامه داد10درصد سهام این کارخونه مال اونه که اینم وقتی مارال زنده بود به دلایل نا مشخص زد به نامش البته این 10درصد برای شاهرخ هیچی به حساب میاد ولی هردفعه همینو بهونه میکنه و پا میشه میاد کارخونه

_خب؟

romangram.com | @romangram_com