#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_68
توعمرم به پرروگیه این دختر ندیده بودم
_یادم نمیاد با تو قراری گذاشته باشم
یه خنده ی آروم کرد و ادامه داد:منو دست کم نگیرید دیگه،من دارم میرم سرزمین عجایب اونجا منتظرتونم،اگه ام که نیومدید از اونجایی که خیلی دختر فداکاریم خودم میام اونجا فعلا
_الو چی میگی..
قطع کرد دختره ی پررو،عجب شانسی دارم کاش،میذاشتم همون روز تو آسانسور سوسیس بشه،ای بابا اینو کجای دلم بزارم،توی تصمیم آنی پاشدم رفتم لباسامو با به پیرهن چارخونه ی قرمز مشکی و شلوار لی مشکی عوض کردمو با راننده راه افتادم سمت شهر بازی
یه ده دیقه ای منتظر خانوم بودم که دیدم داره از دور بم نزدیک میشه اخمامو کردم تو همو رفتم طرفش،تا خواستم بش بتوبم با یه صدای پر انرژی،شروع کرد به حرف زدن
_سلاااام،خوبید،میدونستم میاید،من خیلی اومدم اینجا،مثله کف دستم بلدمش،خیلی خوش میگذره،به نظرم اول بریم کلی بازی کنیم،بعد بریم یجا بشینیم و حرف بزنیم،
همینجور تند تند داشت حرف میزدو با دستاش یه سری حرکات بامزه انجام میداد،حرفاش که تموم شد دستمو گرفت و منو کشوند دنبال خودش،دستمو از دستش کشیدم بیرونو یه چشم غره بش رفتم
باورم نمیشه با ببست و پنج سال سن نشستم توی کشتی صبا و دارم جیغ جیغای یه دختر بچه رو تحمل میکنم،کشتی اوج گرفت که دوباره دلارا از جاش پاشدو شروع کرد به جیغ زدن،کنترلمو از دست دادموپشته مانتوشو کشیدم به زور نشوندمش رو صندلیو سرش داد زدم که مثه آدم بشینه سرجاش،اونم خیلی حرف گوش کن نشست سرجاش که البته فقط دو دیقه طول کشید این کارش
دلارا
از کشتی پیاده شدیم،صورتم از هیجان سرخ شده بود و گلوم یکم میسوخت که البته با این جیغایی که من زدم طبیعیه یه نگاه انداختم به دانیال و تا قیافشو دیدم زدم زیر خنده
با حرص بم توپید:به چی میخندی؟
romangram.com | @romangram_com