#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_65


نچ نچ نچ اعتمادا از بین رفته ها

قیافمو مظلوم کردم و گفتم:آخه این کارا از من برمیاد؟

نکنه اون ارسلان خواهر مرده، که اون سری اومده بود اینجا زد کل سیستمای اینجارو هک کرد؟

تودلم کلی خندیدم اخه من یه دوسالی میشه کلاسای نرم افزاری میرم اون سریم امتحان داشتم دارام اجازه داد که روی سیستم شرکت تمرین کنم هنوز که هنوزه خودمم خبر ندارم چیکار کردم که اونجوری شد

قیافمو تعجب زده میکنمو میگم :وا مگه ارسلانم اینجا میاد؟اه اه اه پسره سیریش همه جا خودشو جُل میکنه

ینی روتو برم دلارا پاشو راه بیفت

به اجبار از روی صندلی پاشدمو با دارا رفتیم اتاق کنفرانسشون

یه چند دیقه ای بود تو اتاق کنفراس کناره ساره نشسته بودم و داشتم باهاش از هردری حرف میزدم

_اه پس چرا اقای محتشم نمیاد حوصله ام سررفت

اگه منظورت از اقای محتشم،محتشم بزرگس که باید بگم امروز اون نمیاد خوده رایان میاد

_عه؟ بذاربیاد ببینم چه تحفه ایه یارو

چشماشو ریز کرد گفت:وا دلارا حالت خوبه تو که دیدیش

چشام از تعجب گرد شد

_من کی دیدمش؟چرا توهم میزنی

romangram.com | @romangram_com