#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_61
پریدخت خانوم:عزیزم تو دانیال مارو میشناسی؟
دهن باز کردم چیزی بگم که همون خدمتکار تپله که فهمیدم اسمش ،افرینه اومدو رو به پریدخت خانوم گفت که تلفن کارتون داره ،پری خانومم با یه معذرت خواهی رفت،البته اینارو از قبل باهم هماهنگ کرده بودیم،داشتم به راهی که پری خانوم رفته بود نگا میکردم که دیدم دانیال دستمو کشیدو بردم زیره راه پله ها
_عه اقا چیکا میکنییی
انگشت اشاره شو گرفت جلومو گفت:خوب گوش کن ببین چی میگم،نمیدونم چرا اینجایی و چراهمش جلوی راه من سبزمیشی فقط اینو میدونم که اگه از حرف زدن من با خانم آوا صحبت کنی خیلی برات بد میشه
مثله منگلا نگاش کردم که باز گفت :گرفتی چی میگم؟
سرمو به چپوراست تکون دادم که یه پوف طولانی کشید گفت:ببین یکتا
_دلارا
خیل خوب همون،تو فقط یه لطفی به من کنو به کسی نگو من حرف میزنم
_واخوچرا؟
توکاری به چراش نداشته باش
_اگه میخواید من به کسی چیزی نگم باید چراشو بم بگید
خواست باز،چیزی بگه که صدای پاشنه ی پا اومدمنم سریع از زیرپله دراومدمو بش گفتم،من حرفی نمیزنم ولی شما چراشو میگی،یه چشم غره بم رفتو راشو کشید رفت بالا
خره زشت،فکر میکنه ازش میترسم
دانیال
romangram.com | @romangram_com