#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_58


خواستم یه چشم غره بش برم که باز گفت:نفهم من خودتم میخوای به خودت چشم غره بری

راست میگه ها،هووووف بیخیال

رفتم دم اتاق داراو در زدم

_اجازه هست ،اقای مهندس؟

بیاتو

دروبازکردمو رفتم داخل،دیدم یا امام زاده ابولقاسم،دارا نشسته کف زمین یه عالمه برگه ام دوروبرش

با تعجب اسمشو صداکردم که گفت:

جانم دلارا اگه کاری داری بگووبرو که خیلی کار دارم

_کاریت که ندارم ولی این چه وضعشه

دستشو گرفت به پیشونیشو گفت بدخت شدم دلارا،رییسمون

نذاشتم حرفشو ادامه بده و بلافاصله با جیغ گفتم:مرد؟؟

نه بابا

_داره میمیره؟

نهه ریی..

romangram.com | @romangram_com