#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_46


چشامو بسته بودم که یهو صدای جیغ دخترو شنیدم

عصبی چشمامو باز کردم که دیدم دختره چسبیده به نرده ی اسانسورو بالا رو نگا میکنه رده نگاشو که گرفتم فهمیدم بعله خانوم سوسک دیدن خواستم دوباره چشمامو ببندم که صدای لرزون دختره رو شنیدم

اقا توروخدا بکشش،دارم سکته میکنم اونوقت مامان ،بابام بی دختر میشن،دارا بی خواهر میشه،ترانه واییی ترانه رو بگو که دوست گلی مثله م...نگاه خیرمو که حس کرد بهم زل زدو بعد چند،ثانیه سرشو انداخت پایین

وایسا ببینم گونه هاش سرخ شد؟مگه چجوری نگاش،کردم؟نمیدونم چرا اون لحظه یه حس عجیب به دختره پیدا کردم ،یه چیزی مثله ...اوف خفه شو دانیال ،توکه انقد سست نبودی کیف پولمو دراوردم و یه ضربه کوچیک به سوسکه زدم تا بیفته و وقتی افتاد با پام زدم روش دختره ام همونجوری چسبده بود به نرده و خیلی اروم ازم تشکر کرد



دلارا

سرمو پایین انداختمو ازش تشکر کردم البته انقدر اروم که فکرنکنم شنیده باشه،خب چیکار کنم میترسم از سوسک ،دلیلشم اون ارسلان بیشعوره که وقتی۱۰سالم بود یه سوسک انداخت تو یقم ،ای سنگ قبرتو با گلاب بشورم ارسلان

همون موقع،درای اسانسور باز شد ویکی از بیرون داد زد که حالتون خوبه؟یه نگاه به دانیال کردم وقتی دیدم هیچی نمیگ خودم گفتم خوبیم

اسانسور یکم با سطح زمین فاصله داشت ،

دوباره مرده گفت :خانم اروم بیاید،بیرون

لعنتی نتونستم،خاک برسرت دلارا اه لعنت به من



همینکه یه پامو گذاشتم بیرون اسانسور یهو اسانسور تکون خورد وسط در خشک شده بودم که بهو یکی از پشت دستمو کشید و همون موقه اسانسور یه طبقه رفت پایین ،شوکه شده بودم اگه دیرتر میکشیدم الان له شده بود ،هنوز از پشت تو بغل دانیال بودم که درگوشم گفت خوبی؟

زبونم بند اومده بود،نتونستم عکس العملی نشون بدم وقتی دید ساکتم برم گردوند،سمت خودش و گفت:

romangram.com | @romangram_com