#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_42


شرمنده سرمو انداختم پایین و گفتم بابا توروخدا سرزنشم نکنید

من دخترمو عاقل بار اوردم مگه نه؟

_بابا مطمئن باشید پشیمونتون نمیکنم

یه چند لحظه ای مکث کرد و بعدش گفت:خیل خب ولی من باید با این خانم آوا یه صحبتی داشته باشم

با جیغ ازجام پاشدمو بابامو محکم بغل کردم

_عاشقتم بابایی ،عاشقتم

دختر له شدم ،اخ اخ اخ تو چی میخوری انقد زور داری باخنده منو از خودش جدا کردو گفت:گفتی فامیل پسره چی بود؟





ترتر:دلارا

_ها؟

حالا عمو رو راضی کردی خاله رو چیکار میکنی؟

یه قاشق پر بستنی گذاشتم دهنمو گفتم:بابا گفت راضیش میکنم

دلارا میخوای چارشنبه باهات بیام

romangram.com | @romangram_com