#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_4
عه راست میگه ها
_هرچی،پاشو راه بیفت داداشم پابین کباب شد از گرما
کیفشو برداشتم و رفتیم پایین،از دره بیمارستان که اومدیم بیرون دارا رو دیدم که به ماشینش تکیه زده و داره رفت و امد ماشینا رو نگاه میکنه ،وقتی رسیدیم بش بدون اینکه سلام کنه شاکی گفت:
دارا:چه عجب این پایین آب پز شدم
یه نگاه به ترانه کردم و رو به دارا گفتم:به من چه از بس این ترانه لفتش داد
ترانه:ینی تو به سنگ پا قزوین گفتی زکی .بعدم روشو کرد به سمت دارا و گفت :سلام دارا ببخشید مزاحم توام شدم
دارام یه نیمچه لبخند زدو گفت:نه بابا این چه حرفیه توام مثه این وروجکی برام
با حرص به جفتشون نگاه کردمو گفتم:وروجکـ بچه ی بدنیا نیومدته
یهوووو جفتشون باهم گفتن واااای
یه قدم رفتم عقبو گفتم کوفت چتونه؟دیوونه ها
دارا: دلی امروز خیلی حرف زدی سوارشو بریم
نامرد،دارا صدای پخشو زیاددکرددیگه نذاشت حرف بزنم اه اصلا اینا لیاقت هم صحبتی بامنو ندارند
romangram.com | @romangram_com