رمان آقای دیوانه و دلبر

#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_34


_وا چته مگه پیشنهاد ناموسی بت دادم

نه فدات شم میخوام یکم پیاده روی کنم اینو گفت یه بوس کوچولو به گونم زدو رفت

بیخیال ،فکرکنم حسودیش شدبه اینکه انقد دست فرمونم خوبه



اه معلوم نیست کی به اینا گواهی نامه داده اصلا عه عه نگا پسره نمیتونه دماغشو بکشه بالا چه ماشینی انداختن زیرپاش وای این یکیو نگاه با چه جدیتی داری بینیشو حفاری میکنه اه اه اه همینجور که داشتم راننده های ماشینای دیگه رو تجزیه وتحلیل میکردم ،ماشین جلویی زد رو ترمز وقاعدتا منم کوبوندم بش

از،ماشبن پیاده شدم و رفتم سمت ماشین یارو ،لامصب شیشه هاشم دودی بود

زدم رو شیشه

_اقا بیا پایین ببین با ماشین نازنین من چیکار کردی و خودم باز رفتم جلوی ماشین خودم، حالا خوبه این پرشیای داراس هی ماشین خودم ،ماشین خودم میکنم هععععع خاک برسرم ماشین داراس

_ای بابا اق.. سرمو برگردوندم دیدم پشتم وایساده

_هععععع

یهو پسره عینکشو برداشت وگفت:چیزی تون شده خانم؟

حالا منم وقتی یه پسر خوشگل میبینم زبونم بند میاد ،یه پسر قدبلند،باچشمای قهوه ای تیره دماغ قلمی و لبای قلوه ای،خیلیم هیکلی بود ،خو اخه شمام بودید زبونتون بند میومد دیگههههه

خانم باشماما

به خودم اومدمو گفتم :اقا ببین چه بلایی سر ماشینم اوردیییی

romangram.com | @romangram_com