#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_17


ای تواون روحت ارسلان ،سربکشم که معدم مثله زاینده رود روون شه

قیافمو شبیه گربه ی شرک کردمو گفتم:ارسلان ینی تو به من اعتماد نداری؟

نه

دارا:چه قاطع بعدم خندید

بیشعورو ببینا

_اصلا بهتر ،اگه دیگه برات شربت درست کردم

خواستم برم تو آشپزخونه که ارسلان نذاشت

وایسا وروجک کجا؟اول شربتو بخور

وای چه غلطی کنم

_من شربت آلبالو دوس ندارم

تا این حرفو زدم دارا پرید وسط حرفمو گفت:چرا دروغ میگی خواهر من لابد اون که دیشب سر شربت آلبالو با من دعوا میکرد همسایه بغلی بود

وای دارا من تورو میکشم

ارسلانم بعد ازشنیدن حرف دارا انگار که مطمعن شده باشه من یه نقشه ای واسش چیدم یه لبخند پیروز زدورو به من گفت:بخور دلاراجان

به شربته مثله یه موجود چندش نگاه کردم که دوباره صدا نکره ی ارسلان اومد

romangram.com | @romangram_com