#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_16


_عه ارسی به تو نرسید،الان میرم میارم برات و منتظر جوابش نموندم

عملبات مربوط رو روی شربت ارسی انجام دادم ،برش داشتمو بردم توحال

_بفرمایید،اینم خدمت پسردایی خوشتیپم

بسم الله چرا اینجوری نگا میکنه

نچ

با تعجب بش نگاه کردمو گفتم: چیچی نچ

اونم خیلی خونسرد گفت:نمیخورم خودت بخور

تو غلط میکنی مگه دست خودته

قیافمو مثلا ناراحت کردمو گفتم:وا ارسلان براتو درست کردم باز ،ینی چی نمیخورم

زندایی محبوب:ارسلان بردار دیگه کمرش درد گرفت

ارسلان یه نگاه به مادرش کردوگفت:نه مادرمن ،من به این اعتماد ندارم یادتون نیست سری قبل لای نونو کبابم جنازه ی یه مارمولک گذاشته بود

همه با این حرف ارسلان زدن زیر خنده آخه اون روز،قیافه و رفتارای ارسلان خیلی با مزه شده بود بماند که بعد چقدر ازمامانم فحش خوردم

_خب اونروز شوخی بود دیگه بی جنبه

یه لبخند مرموز زدوگفت:باشه شوخی بوددیگه؟این شربتو همین الان سر میکشی

romangram.com | @romangram_com