#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_107


ارسلان صداشو صاف کردو رو به دانیال گفت:خب اقا دانیال جرات یا حقیقت؟

دانیالم که انگارمثل من فهمیده بود ارسلان دنبال یه چیزی هست حقیقتو انتخاب کرد

دختری توی زندگیت هست؟

نمیدونم چرا با پرسیدن این سوال از دانیال ضربان قلبم رفت بالا با وجود اینکه تقریبا مطمئن بودم کسی تو زندگی دانیال نیست ولی با استرس نگاهمو دوختم به دانیال و منتظر نگاش کردم

دانیال یکم مکث کردوبعد،گفت:هست

بقیه تا این حرفو از دانیال شنیدن کلی سروصدا کردون و هی میپرسیدن کیه و فلان

ولی من ساکت داشتم نگاش میکردمو به اون هستی که گفت فکر میکردم،یعنی دانیال عاشق شده ،ولی اخه تا دوسه ماه اخیر که قاطی اجتماع نمیشد که بخواد عاشق کسی شه ،وای دلارا خودت میگی دوسه ماه اخیر شاید توی این دوسه ماه عاشق یکی شده،ولی اخه کی،پس چرا به من نگفت

انقدر تو فکر بودم که نفهمیدم کی بچه ها رفتند بیرون

تا اون موقعی که مهمونا رفتند حتی نیم نگاهم به دانیال ننداختم با اینکه چند بار سنگینی نگاهشو حس کردم نمیدونم چرا دلخور بودم از دستش شاید چون انتظار داشتم به من درمورد اون دختر بگه،یا شایدم چون اصلا حالاحالا ها ازش انتظار نداشتم که بخواد عاشق بشه



توی این یه هفته ی اخیر انگار من شده بودمو جنو دانیال شده بود بسم الله اصلا دلم نمیخواست ببینمش هنوزم نمیدونم چرا

حوصله ام افتضاح سررفته بود تموم کارامو انجام داده بودم ولی هنوز یه ساعت دیگه مونده بود تا شیفت کاریم تموم شه هانیه ام امشب پسرعموش داشت میمومد خواستگاریش برای همین امروزو کلا مرخصی گرفته بود.

گوشمو برداشتم ازسر بیکاری رفتم تو بازی انگری برد همینجور که با دقت داشتم پرنده هرو تنظیم میکردم بخوره به قفسا یه لحظه سرمو اوردم بالا و با یه جفت چشم مشکی که با شیطنت زل زده بود بهم روبه رو شدم و از ترس یه جیغ خفه کشیدم و گوشیو انداختم زمین

شاهرخ با خنده گوشیمو از روزمین برداشت و گفت: چته دختر مگه روح دیدی؟

romangram.com | @romangram_com