#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_106


بعده شام که عجیبم چسبید دارا پیشنهاد داد که جرات حقیقت بازی کنیم که البته به دلایل ناموسی و سوالای خرکیی که ممکن بود پرسیده شه رفتیم اتاق من

یه گردی بزرگ زدیم ومن بطری و گذاشتم وسط و چرخوندم

البته این وسط من حس کردم ارسلان از قصد روبروی دانیال نشست ،

بطری ایستاد سرش به ارتا وتهش به کاوه افتاد

کاوه یه لبخند موزی زد که باعث شد ارتا اب دهنشو خیلی بامزه قورت بده و با این کارش هممون زدیم زیر خنده

خب داداش جرات یا حقیقت؟

حقیقت

کاوه ام تا شنید حقیقتو انتخاب کرده یه اخم کردو گفت:سوسول

البته بهش حق میدادم چون سری قبل که جرات و انتخاب کرد کاوه مجبورش کرد وسط سی وسه پل بزنه و برقصه با یاداوری اون شب یه لبخند دندونی زدم

کاوه یه نگاه به میترا کردو بعدازارتا پرسید:قبل میترا خانم با چند نفر بودی؟

تا اینوگفت رنگ ارتا پرید ،بدبخت به من من افتاده بودم هیم میخواست بپیچونه که میترا نمیذاشت،خلاصه که هر ۱۶تا دوست دختر سابقشولو داد

تا یه یه ساعتی داشتیم بازی،میکردیم تا الانم بطری به هممون افتاده بود به غیر از دانیال

مهسا یه نگاهی به ساعت کردو گفت:بچه ها دیگه بسه به نظرم ، ایلارم الان دیگه بیدار میشه

کاوه ام تاییدش کردو گفت یه بار دیگه میچرخونیمو دیگه تمام،هممون سرتکون دادیم که کاوه یه بار دیگه بطری و چرخوند که اینبار افتاد به ارسلان و دانیال

romangram.com | @romangram_com