#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_105
وقتی رسیدیم همه اومده بودند،اولش یکم یجوری بودم چون نمیخواستم کسی منو دانیالو ببینه که باهم اومدیم ولی وقتی دیدم کسی رو این قضیه حساس نشده و همه بیتفاوتند یه نفس راحت کشیدم البته همه به غیر از یه نفر؛ارسلان
موقع ی احوال پرسیم خیلی سرد با دانیال رفتار کرد حتی دستم بهش نداد،واین از ارسلان خوش برخورد واقعا بعید بود
اهای خانوم
سرمو برگردوندم سمت یاسمین که توی آشپزخونه بود ویه لبخند گنده زدم واسش
_چطوری نی قلیون
یه اخم مصنوعی کردو گفت:نی قیلون و کوفت هیکل من مثل مانکن اروپاییاست،بعدشم منو منحرف نکن از بحث
_چه بحثی؟
یه لبخند شیطون زدو گفت:اینکه خوب قاپ پسر عمه ی منو دزدیدی،رفت و آمدتونم که باهم یکی شده
همون موقع ترانه سررسیدو انگارکه حرف یاسمین و شنیده باشه گفت:راست میگه،چشمم روشن دلارا خانوم
یه نیشگون از بازوی یاسمین گرفتم که آخش دراومد
_چرا چرت میگی ببینم میتونی منو ببندی به ریش این پسر دایی تحفت
یاسمین همونجور که بازوشو میمالید گفت:تو این بی شوهری باید از خداتم باشه همین کوروشو میبینی تو عمل انجام شده قرارش دادم تا ازم خواستگاری کنه
ترانه حرفشو قطع کردوگفت:اره بابا میدونیم وگرنه این بی عقل بازیا از اقا کورش بعیده
هرسه تامونم بلند خندیدیم که با چشم غره ی غلیظ مامانم روبه رو شدیم
romangram.com | @romangram_com