رمان آقای دیوانه و دلبر

#آقای__دیوانه_و_دلبر_پارت_100


پسره همه چی تمومه هم متینه هم سرسنگین خیلیم علاقه داره به من گناه داره بخوام جواب منفی بهش بدم

اخم کردمو گفتم: ترانه چند بار بهت بگم تو مسئول احساسات دیگران نیستی

هیچی نگفت که من ادامه دادم: نگران نباش خودم به مامان میگم یجوری ردشون کنه

مرسی دلارا من دیگه برم خونه کاری نداری؟

لبخندزدموگفتم: نه اجی برو شبت بخیر

دلارا که رفت گوشی اهدایی شاهرخ و از روی میز برداشتمو پی ام دانیال که نوشته بود چه خبر و جواب دادم

_خبری نیست همونطوری که گفتم جواب منفیه

انگار رو گوشی خوابیده بود

چون سریع جواب داد

خیل خب ;فردا میبنمت شب بخیر

منم یه شب بخیر بهش گفتم و خوابیدم





یه نگاه به میز ترنم که از یک ماه پیش کسی ننشسته بود پشتش کردمو سیستمو روشن کردم البته تا اومدم باهاش کار کنم گوشیم زنگ خورد صفحشو که نگاه کردم دیدم مامانمه گوشیو وصل کردم و گذاشتم دم گوشم

romangram.com | @romangram_com