#اگه_بدونی_پارت_94


سينم بياد بيرون.

با تمام زورم افتاده بودم به جونه دستش. اشوان فقط ميخنديد حتي يه ذره هم دردش نميومد. صداي خنده ي

مردونش دلمو ميلرزوند. اوني که دستش درد گرفته بود من بودم نه اون. ديگه هيچ جوني واسم نمونده بود.

ولي نميتونستمم انقدر راحت ازش بگذرم.

_ تو اخرشي دختر. باور کن اگه يکم ديگه فشار بدي دستم قطع ميشه.

و دوباره زد زير خنده. از دستش داشتم حرص ميخوردم. نميدونستم بايد چي کار کنم. يه لحظه برگشتم به سوگنده

قديمي. به ياد شيطنتام. با فکر شيطاني که به ذهنم رسيد لبخند زدمو خيلي يه دفه اي دسته اشوانو بالا اووردمو محکم

گازش گرفتم. اشوان که انتظار اين کارو ازم نداشت اول فقط با تعجب زل زد بهمو بعد از درد ابروهاشو توي هم کشيد.

_ چي کار ميکني ديوونه.؟

دستشو ول کردمو لبخندي از سر پيروزي زدم.

_ خودت گفتي زورم نميرسه منم بهت ثابت کردم.

بر عکسه چيزي که فکر ميکردم بجاي عصبانيت توي چهرش لبخنده مرموزي قرار گرفت.

_ اينجورياس. اشکال نداره خانوم کوچولو اينجا نميشه تلافي کرد به وقتش واست جبران ميکنم.

سرتق بازيم گل کرده بود.

_ هه دارم از ترس ميميرم.

خيلي يه دفه اي کمرمو گرفتو منو محکم چسبوند به خودشو کنار گوشم زمزمه کرد.

_ ميدونستي داري با اين کارات تحريکم ميکني عزيزم.؟.

سعي داشتم ازش جدا شم اما کي حريفه اين گودزيلا ميشد.

_ ولم کن زشته.

خنديد.

_ کجاش زشته.؟.؟ زنمي عشقم ميکشه جلو همه ب*غ*لت کنم.

لعنت بهت اشوان. لعنت بهت که نميدوني چجوري داري با قلبو احساسم بازي ميکني.

اينبار بيشتر سعي کردم که از حصاري که برام درست کرده بود بيرون بيام ولي بازم زورم بهش نرسيد.

_ کجاييد بچه ها؟.؟


romangram.com | @romangram_com