#اگه_بدونی_پارت_93

_ پس عممه واسم قيافه گرفته جوابمو به زور ميده.

باز سکوت کردمو که خودش ادامه داد:

_ فازت چيه خب؟.؟.؟

بچه پررو خوبه دليلشم ميدونه خودشو ميزنه به اون راه. چشم غره اي بهش رفتم که خنديدو گفت: _ ب*و*سيدن لباي زنم جرمه.؟

واااااااااااااااااا ي که ابن بشر روي سنگه پا قزوينم کم کرده.

_ جوابمو ندي اون کارو بازم تکرار ميکنم حالا خودت ميدوني.

با حرص بهش نگاه کردم که ديدم چهرش رنگه شيطنت گرفته.

مشتي حواله بازوش کردمو گفتم:

_ خيلي بي ادبي.

دستاشو کرد تو جيبه شلوار اسپرتشو سرشو به گوشم نزديک کردو گفت:

_ من بي ادب نيستم تو خيلي بچه اي فسقلي. درضمن اين انرژيتم بذار واسه مواقعه لازم البته اونجا هم

فکر نميکنم زياد به دردت بخوره.

خنديد و ادمه داد:

_ اندازه يه بچه پنج ساله هم زور نداري که اخه دلم بسوزه.

اخم کردمو با حرص گفتم:

_ خيليم دارم.

پوزخندي زدو گفت:

_ ثابت کن ما که نديديم.

بعد دستشو مقابلم گرفتو گفت:

_ بيا تا زماني که تو پاساژيم بگيرش هر چقدر دلت ميخواد فشارش بده ببينم چي ميشه. اگه من تسليم شدم

هر چي تو بگي قبوله اما اگه تو تسليم شدي من هر چي بگم تو بايد قبول کني.

با حرص بهش نگاه کردم چشماش رنگه شيطنت گرفته بود. نميدونستم بايد چيکار کنم. ولي دلم ميخواست

بهش ثابت کنم که زورم زياده “البته خودمم ميدونستم خيلي ضعيفم.” با دستاي کوچيکو کشيدم دسته مردونه و

بزرگشو گرفتم. با لمسه دستاي داغش تمام تنم داغ شد. ضربان

قلبم با سرعته عجيبي بالا رفت. انقدر بالا که انگار ميخواست از

romangram.com | @romangram_com